سرویس جهان مشرق – آمریکا زمانی خود را «فانوس آزادی» و «مدافع دموکراسی» توصیف میکرد؛ صفاتی که مانند بسیاری از ارزشهای «پدران بنیانگذار» این کشور اکنون به فراموشی [۱] سپرده شدهاند [۲] . فارغ از اینکه چه کسی یا کدام حزب در رأس قدرت در آمریکا قرار دارد، جنگهای بیپایان برای تأمین منافع واشینگتن (از افغانستان و عراق تا سوریه و کشورهای دیگر) و سکوت در مقابل جنایات ضدبشری متحدان ایالات متحده (از کودککشی رژیم صهیونیستی تا کودککشی رژیم سعودی) به خوبی نشان میدهد که این کشور اگر هم روزی به دنبال گسترش صلح و امنیت در دنیا بود، امروزه تنها چیزی که آمریکاییها از آن میترسند صلح و امنیت بینالمللی است. به علاوه، بهاصطلاح «مدافع دموکراسی» این روزها دیگر علاقهای به پیادهسازی دموکراسی حتی درون مرزهای خودش هم ندارد.
مجله «فارنافرز» که از مهمترین نشریات آمریکایی در حوزه سیاست خارجی به شمار میآید، در شماره جدید خود (جولای-آگوست ۲۰۱۹) مجموعه گزارشی تحت عنوان «چه بلایی بر سر قرن آمریکایی آمد؟ [۳] » را به موضوع افول هژمونی و سقوط ارزشهای آمریکا اختصاص داده و با انتشار تصویری تمامصفحه از ریختن کرک و پر عقاب نمادین ایالات متحده روی جلد خود این واقعیت را ترسیم کرده است.
«چه بلایی بر سر قرن آمریکایی آمد؟»؛ تیتر اصلی و تصویر روی جلد جدیدترین شماره مجله فارنافرز (+)
مشرق طی این گزارش و چند گزارش دیگر در روزهای آینده ترجمه مقالات آخرین شماره فارنافرز درباره موضوع سرنوشت «قرن آمریکایی» را خدمت مخاطبان محترم ارائه خواهد کرد. پیش از این گزارشی مقدمهوار درباره مفهوم «قرن آمریکایی» در مشرق منتشر شده است که میتوانید آن گزارش را از اینجا بخوانید. همچنین گزارش اول فارنافرز تحت عنوان «نابودی خودکرده قدرت آمریکا» به قلم «فرید زکریا» نیز منتشر شده و میتوانید آن را از اینجا بخوانید. گزارشهای دیگر شماره جدید فارنافرز طی روزهای آینده منتشر خواهند شد.
در همینباره بخوانید:
›› افول آمریکا و بلایی که بر سر «قرن آمریکایی» آمد/ ابرقدرتی که کُرک و پرش در حال ریختن است!
›› اعتیاد ایالات متحده به جنگ و رأی به ترامپ/ چرا هژمونی توخالی آمریکا رو به افول گذاشت؟
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای نشریات غربی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
آنچه در ادامه میآید مهمترین نکات گزارش دوم فارنافرز با موضوع فراموشی آرمان ترویج دموکراسی و زوال ارزشهای آمریکاست که به قلم «لَری دایموند» عضو ارشد اندیشکده «مؤسسه هوور» و مؤسسه مطالعات بینالملل دانشگاه استنفورد و تحت عنوان «تحدید دموکراسی [۴] » منتشر شده است. عبارت «تحدید دموکراسی» در مقابل اصطلاح رایج «ترویج دموکراسی» استفاده شده و اشاره به فاصله گرفتن آمریکا از آرمان گسترش دموکراسی در جهان دارد.
جنگطلبی به جای دموکراسیخواهی؛ آمریکا چگونه ترویج دموکراسی را رها کرد
طی یک دوره سیساله، که از اواسط دهه ۱۹۷۰ آغاز شد، جهان دوران شگفتانگیزی از گسترش دموکراسی (بهاصطلاح «موج سوم» [روند گسترش دموکراسی در اواخر قرن بیستم]) را تجربه کرد که طی آن رژیمهای استبدادی در سراسر جهان یا سقوط و یا خود را اصلاح کردند. تا سال ۱۹۹۳ اکثر کشورهایی که جمعیت بیش از یک میلیون نفری داشتند به کشورهای دموکراتیک تبدیل شده بودند. میزان آزادی نیز، طبق محاسبه «فریدومهاوس» [«خانه آزادی» از سازمانهای تحقیقاتی آمریکا]، به طور پیوسته در حال افزایش بود. در اکثر سالهای بین ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۵ شمار کشورهایی که به سمت آزادی پیش رفتند بسیار بیشتر از کشورهایی بود که از آزادی دور شدند.
شمارش آرا در «جمهوری دموکراتیک کنگو» در سال ۲۰۱۹؛ اوایل دهه ۱۹۶۰ با نقش مستقیم آمریکا اولین دولت دموکراتیک کنگو سرنگون و «پاتریس لومومبا» اولین نخستوزیر منتخب این کشور ترور شد (+)
با این حال، حوالی سال ۲۰۰۶ شتاب رو به جلوی دموکراسی متوقف شد. از سال ۲۰۰۷ به این سو، هر سال شمار کشورهایی که میزان آزادی در آنها کاهش یافته بسیار بیشتر از کشورهایی بوده است که شاهد افزایش آزادی بودهاند؛ یعنی عکس روند پس از جنگ سرد. حاکمیت قانون به ویژه در آفریقا و کشورهای پساکمونیستی شدیداً و مدام لطمه خورده است؛ و آزادیهای مدنی و حق رأی نیز رو به زوال گذاشتهاند.
مشکل دیگر، نظامهای دموکراتیک در کشورهای مهم و استراتژیک هستند که در این مدت عمرشان به سر آمده است. به عنوان مثال، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، مدتهاست از قدرتی که به موجب انتخابات به او محول شده برای تخریب دموکراسی در این کشور استفاده میکند. اخیراً رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، نیز مسیر مشابهی را در پیش گرفته است. عامل اصلی تخریب دموکراسی در برخی کشورها قوه مجریه منتخب مردم بوده و در برخی دیگر، ارتش. ژنرالها سال ۲۰۱۳ در مصر و سال ۲۰۱۴ در تایلند کنترل دولت را به دست گرفتند و در میانمار و پاکستان نیز همچنان عملاً قدرت را در اختیار دارند. رویه رایج در سراسر آفریقا [۵] اقدام افراد مستبدِ منتخب مردم، مانند «اوهورو کِنیاتا» رئیسجمهور کنیا و «جان ماگوفولی» رئیسجمهور تانزانیا به دستکاری انتخابات، براندازی نهادهای مستقل و آزار و اذیت منتقدان و مخالفان سیاسی برای تضمین تداوم قدرت خودشان است.
واقعیت نگرانکنندهتر، موج پوپولیسم غیرلیبرالی است که کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه را به یک شکل فرا گرفته، و غالباً در واکنش به نگرانیها درباره مهاجرت و افزایش تفاوتهای فرهنگی ایجاد شده است. پرچمدار این روند «ویکتور اوربان» نخستوزیر مجارستان بود که تحت مدیریتش نخستین مرگ دموکراسی در یک کشور عضو اتحادیه اروپا رخ داد. روندهای مشابهی در برزیل، فیلیپین و لهستان [و البته چنانکه خواهیم دید در آمریکا] نیز در جریان است. احزاب غیرلیبرال و بیگانههراس حتی در نظامهای لیبرال دموکراتیک درخشان در اروپا مانند دانمارک، آلمان، هلند و سوئد اکنون دارند قدرت سیاسی پیدا میکنند. یکی از همین احزاب نامزد جدی ریاستجمهوری در فرانسه بود؛ یکی دیگر هم توانست بخشی از قدرت ملی در ایتالیا را به دست بیاورد. در آمریکا، در حال حاضر یک پوپولیست غیرلیبرال ساکن کاخ سفید شده است.
در همینباره بخوانید:
›› از نژادپرستی تا رسوایی جنسی؛ «بوریس جانسون» نخستوزیر جدید انگلیس کیست؟
جرقههای امید هنوز در کشورهایی مانند اتیوپی، مالزی و نیجریه سوسو میزند، و دموکراسی در تونس [۶] و اوکراین بهرغم همه دشواریها هنوز از پا نیفتاده است، اما روی هم رفته، روند کنونی به شکل غیرقابلانکاری نگرانکننده است. این رکود دموکراسی [۷] پس از گذشت دوازده سال نه تنها نشانهای از پایان یافتن ندارد، بلکه دارد شتاب هم میگیرد.
یکچهارم قرن پیش به نظر میرسید گسترش دموکراسی حتمی است، و یکی از اهداف اصلی سیاست خارجی آمریکا نیز سرعت بخشیدن به توسعه دموکراسی بود؛ هدفی که دهه ۱۹۹۰ «توسعه دموکراتیک» نام داشت و دهه اول قرن حاضر «ترویج دموکراسی» نامیده میشود. اما چه اتفاقی افتاد؟ به طور خلاصه، دموکراسی اصلیترین حامی خود را از دست داد. مداخلههای [نظامی] فاجعهبار آمریکا در خاورمیانه، کام مردم این کشور را درباره نظریه ترویج دموکراسی تلخ کرد، و ترکیب ترس از سقوط دموکراسی در کشور خودشان و مشکلات اقتصادی، آمریکاییها را ترغیب کرد تا به داخل کشور خود نگاه کنند. امروز آمریکا در میانه یک عقبنشینی گستردهتر از عرصه رهبری جهانی قرار دارد، که به معنای خالی شدن میدان به سود قدرتهای استبدادی است؛ مانند چین که دارد با شتاب به سوی جایگاه ابرقدرتی پیش میرود و روسیه که دارد قدرت نظامی و بلندپروازیهای ژئوپلتیک خود را احیا میکند.
در نهایت سیر افولی دموکراسی تنها در صورتی معکوس خواهد شد که آمریکا دوباره مشعل ترویج دموکراسی را بردارد. واشینگتن برای انجام این کار باید با قدرت بسیار بیشتری در راستای گسترش ایدهها و ارزشهای دموکراتیک و مقابله با ایده و ارزشهای استبدادی با چین و روسیه رقابت کند. اما برای اینکه بتواند این کار را انجام بدهد، اول باید دموکراسی ازدسترفته خود را احیا کند [۸] .
دونالد ترامپ صرفاً نشانه بیماری وخیمتری است که دموکراسی در آمریکا به آن مبتلا شده است (+)
تمرکز آمریکاییها روی آمریکا؛ فانوس دموکراسی اما فاقد دموکراسی
یک وقفه موقت در شتاب چشمگیر روند جهانی دموکراتیکسازی اجتنابناپذیر بود، چراکه در نیمه دوم «موج سوم» دموکراسی در بسیاری از کشورهای آفریقا، آسیا و شرق اروپا گسترش یافت در حالی که این کشورها شرایط سنتی مطلوب برای برقراری آزادی، شامل اقتصاد توسعهیافته، سطح بالای تحصیلات، طبقه متوسط بزرگ، کارآفرین در بخش خصوصی، منطقه و همسایههای نیکاندیش، و تجربه قبلی در زمینه دموکراسی را نداشتند. با این وجود، رکود دموکراتیکی که در عمل اتفاق افتاد بسیار عمیقتر و طولانیتر از یک خم ساده در منحنی گسترش دموکراسی بوده است. نکتهای اساساً متفاوت درباره جهان امروز وجود دارد.
جنگ عراق اولین نقطه عطف بود. وقتی معلوم شد صدام واقعاً سلاحهای کشتار جمعی نداشته است، «برنامه آزادسازی» دولت بوش به تنها راه برای توجیه جنگ پس از وقوع آن تبدیل شد. هر میزان حمایتی هم که مردم آمریکا از مداخله کشورشان در عراق داشتند، با فرو رفتن این کشور در خشونت و آشوب از بین رفت. اگر ترویج دموکراسی این بود، اکثر آمریکاییها نمیخواستند هیچ نقشی در آن داشته باشند.
علاوه بر جنگ عراق، مجموعهای از شوکهای پرسروصدای دیگر نیز باعث شد تا افکار عمومی آمریکا [به خود بیاید و] احتیاط بیشتری پیشه کند. به عنوان نمونه، وعدههای جورج بوش پسر درباره حمایت از آنهایی که به خاطر آزادی ایستادگی کنند، در نقاط دیگر خاورمیانه توخالی از آب درآمد. مثلاً وقتی حسنی مبارک، رئیسجمهور وقت مصر و متحد واشینگتن در جریان انتخابات جنجالی سال ۲۰۰۵ و پس از آن دست به سرکوب سیاسی زد، آمریکا هیچ واکنشی نشان نداد. یا ماه ژانویه سال ۲۰۰۶ وقتی تشکیلات خودگردان فلسطین (تا اندازهای در نتیجه فشارهای آمریکا) اقدام به برگزاری یک انتخابات دموکراتیک کرد، نتیجه انتخابات پیروزی غیرمنتظره گروه شبهنظامی حماس بود [و مردم به حکومت تحت حمایت واشینگتن رأی ندادند]. پس از آن هم در دوره ریاستجمهوری باراک اوباما، موج به اصطلاح «بهار عربی» [و بیداری اسلامی] آمد و گذشت و آنچه به جا ماند تنها یک نظام دموکراتیک در تونس بود و سیلی از سرنگونی، سرکوب و انفجار داخلی دولتها در بقیه خاورمیانه.
مردم آمریکا در نتیجه این مشکلات و اشتباهات [دولتشان] اشتیاق خود به ترویج دموکراسی را از دست دادند. ماه سپتامبر سال ۲۰۰۱ [در بحبوحه حوادث ۱۱ سپتامبر] از میان آمریکاییهای شرکتکننده در یکی از نظرسنجیهای مرکز تحقیقاتی «پیو» ۲۹ درصد معتقد بودند که ترویج دموکراسی باید یکی از اولویتهای اصلی سیاست خارجی کشورشان باشد. این رقم سال ۲۰۱۳ به ۱۸ درصد [۹] و سال ۲۰۱۸ به ۱۷ درصد [۱۰] کاهش یافت. بر اساس مطالعه سال ۲۰۱۸ فریدومهاوس، «مؤسسه جورج دابلیو بوش» و «مرکز بایدن دانشگاه پنسیلوانیا»، از ۱۰ آمریکایی ۷ نفر هنوز هم حامی اقدامات آمریکا در راستای ترویج دموکراسی و حقوق بشر هستند، اما اکثر آمریکاییها همچنین از مداخلههای خارجیای اظهار نگرانی میکنند که میتوانند منابع آمریکا را تلف کنند، چنانکه دخالتهای آمریکا در ویتنام و عراق این کار را کردند.
نکته مهمتر اینکه آمریکاییها به شدت نگران وضعیت اسفبار دموکراسی در کشور خودشان هستند و دوسوم از آنها معتقدند دموکراسی در آمریکا دارد «ضعیفتر میشود.» شرکتکنندگان در نظرسنجی درباره مشکلات در جامعه خود آمریکا اظهار نگرانی کردند و در صدر فهرست نگرانیهایشان تأثیر شدید پول در سیاست، نژادپرستی، و بنبستهای سیاسی [ناتوانی کنگره در تصویب قوانین به نفع مردم در نتیجه دعواهای حزبی] قرار داشت. نیمی از شرکتکنندگان حتی معتقد بودند که آمریکا با «خطر واقعی تبدیل شدن به یک کشور غیردموکراتیک و استبدادی» مواجه است.
کف زدن تحقیرآمیز «نانسی پلوسی» (راست) رئیس دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا برای ترامپ، نمونه بارز و خبرسازی از دعوای حزبی در این کشور بود (+)
در همینباره بخوانید:
›› مردم آمریکا چگونه رئیسجمهور خود را انتخاب نمیکنند
›› دومین خانواده ثروتمند آمریکا چگونه از رسانه و اندیشکدهها برای اهدافش استفاده میکند
بدبینی نسبت به وضعیت دموکراسی در آمریکا در نتیجه مشکلات اقتصادی تشدید شده است. بحران مالی سال ۲۰۰۸ که تقریباً جهان را در یک رکود فاجعهبار اقتصادی فرو برد، تن آمریکاییها را لرزاند. نابرابری اقتصادی نه تنها پیشاپیش در آمریکا از سایر نظامهای دموکراتیک پیشرفته [و توسعهیافته] بدتر است، بلکه رو به افزایش هم هست. رؤیای آمریکایی نیز شکست سختی خورده است [۱۱] : فقط نیمی از فرزندانی که در دهه ۱۹۸۰ به دنیا آمدند [و الآن در دهه چهارم عمر خود هستند] درآمدشان در حال حاضر بیشتر از والدینشان در این سن و سال است. این در حالی است که وقتی متولدین دهه ۱۹۴۰ حدوداً ۳۰ ساله بودند، ۹۲ درصدشان بیشتر از والدینشان در این سن و سال درآمد داشتند. آمریکاییها مدتهاست که اطمینان به آینده خودشان، آینده کشورشان، و توانایی رهبران سیاسیشان برای پیدا کردن راهحلی برای وضع موجود را از دست دادهاند.
در همینباره بخوانید:
›› روایت تکاندهنده مجله تایم: معلمان آمریکایی که برای ادامه زندگی «خون» و «لباس» خود را میفروشند
›› یکچهارم بیخانمانهای آمریکا کودکان زیر ۱۸ سالند/ رشد ۸۵ درصدی چادرخوابهای لسآنجلس
این احساس که آمریکا رو به افول است [۱۲] ، به شدت رایج است؛ و نه فقط در میان آمریکاییها. جایگاه جهانی آمریکا پس از مراسم تحلیف دونالد ترامپ وارد یک سقوط آزاد شد. از میان ۳۷ کشوری که سال ۲۰۱۷ [با آغاز ریاستجمهوری ترامپ] در یک نظرسنجی شرکت کردند، به طور متوسط ۴۹ درصد درباره آمریکا نظر مثبتی داشتند؛ در حالی که این رقم در پایان دوره ریاستجمهوری اوباما ۶۴ درصد بود. در شرایطی که سایر کشورها (و شهروندان خود آمریکا) دارند اعتقادشان به مدل آمریکایی [دموکراسی] را از دست میدهند، ترویج دموکراسی در خارج از کشور برای واشینگتن دشوار خواهد بود. عقبنشینی آمریکا از عرصه رهبری جهانی نیز این تردیدها را وارد سقوط آزادِ مارپیچشکلی کرده است که خودش، خودش را تشدید میکند.
دولت و سیاست خارجی فاجعهبار ترامپ میتواند ضربه نهایی بر پیکره هژمونی آمریکا باشد (+)
استعفای آمریکا از رهبری جهانی؛ همدستی ترامپ در قتل خاشقجی
ترویج دموکراسی هرگز کار آسانی نبوده است. رؤسایجمهور آمریکا از جان اف. کندی تا رونالد ریگان تا اوباما تقلا کردهاند تا بلکه توازن مناسب میان اهداف بلندپروازانه ترویج دموکراسی و حقوق بشر از یک سو و الزامات دشوار سیاستمداری در عرصه جهانی از سوی دیگر را پیدا کنند. همه آنها گاهاً برای تضمین بازار [فروش برای محصولات آمریکا]، محافظت از متحدان، مبارزه با تروریسم، و کنترل اشاعه سلاحهای کشتار جمعی تصمیم گرفتند تا نه تنها روابط پراگماتیک بلکه حتی روابط گرمی با سران مستبد در دنیا برقرار کنند. حمایت رؤسایجمهور آمریکا از نیروهای آزادیخواه غالباً فرصتطلبانه بوده است.
اوباما برنامهای برای سرنگون کردن «مبارک» [دیکتاتور مصر] نداشت، اما وقتی مردم مصر علیه او قیام کردند، تصمیم گرفت از آنها حمایت کند. ریگان پیشبینی نمیکرد که مجبور شود متحدان وفادار آمریکا در فیلیپین و کره جنوبی را رها کند، اما وقایع میدانی گزینه مناسب دیگری برای او باقی نگذاشتند. جورج بوش پدر هم احتمالاً باورش نمیشد پیشبینی ریگان درباره سقوط کمونیسم شوروی اینقدر زود تحقق پیدا کند، اما وقتی این اتفاق افتاد، برنامههای مساعدت دموکراسی و حکومتداری را توسعه داد تا از موج تغییرات حمایت کند و روی آن سوار شود.
از آنجایی که تأکیدهای لفظی و نمادین کاخ سفید روی آزادی و دموکراسی طی چهار دهه اخیر دائماً کمرنگ و پررنگ شده است، سازمانهای غیرانتفاعی و آژانسهای دولتی مانند «موقوفه ملی دموکراسی» (NED)، «آژانس توسعه بینالمللی آمریکا» (USAID) و «اداره دموکراسی، حقوق بشر و کارگری» وزارت خارجه وظیفه مفصل کمک به ترویج دموکراسی را به عهده گرفتهاند. آمریکا طی یک دهه گذشته سالیان حدود دو میلیارد دلار برای برنامههای ترویج دموکراسی در خارج از کشور اختصاص داده است؛ این مبلغ پول زیادی است، اما کمتر از یکدهم از یک درصد کل بودجه فدرال آمریکاست.
در همینباره بخوانید:
›› تربیت «معترضان حرفهای»؛ مأموریت CIA به «موقوفه ملی دموکراسی»
›› چگونه پای «جاسوسهای USAID» به کشور باز شد
›› آمریکا به دنبال «جنبش سبز ۲» و تجزیه ایران در دوره ترامپ است
اگرچه دولت آمریکا باید هزینه بیشتری را برای این اقدامات صرف کند، اما مسئله اساسی، مسئله منابع نیست، بلکه تناقض میان، از یک سو، اقدامات تحسینبرانگیز واشینگتن برای کمک به دموکراسی، و از سوی دیگر، بیانیههای دیپلماتیک، سفرهای خارجی و سیل کمکهایی است که اغلب پیامی دقیقاً عکس [آرمانهای دموکراسیخواهی] را مخابره میکنند. جورج بوش پسر اندکی بیش از یک سال پس از آنکه در دومین سخنرانی تحلیف خود قول «پایان استبداد» را داد، در کاخ سفید از رئیسجمهور آذربایجان استقبال کرد و حتی یک کلمه هم در انظار عمومی از ماهیت حکومت وی انتقاد نکرد. اوباما طی سفر به اتیوپی در سال ۲۰۱۵، دو بار دولت این کشور را «منتخب و دموکراتیک» نامید، در حالی که ائتلاف حاکم بر این کشور اوایل همان سال یک انتخابات نمایشی را برگزار کرده بود.
«بذل ستایش به رهبران مستبد اما متحد و نادیده گرفتن جنایات آنها» دامی است که اجتناب از آن دشوار است و همه رؤسایجمهور قبلی آمریکا هم گهگاه در آن افتادهاند. با این وجود، بیشتر رؤسایجمهور با اِعمال فشار به این متحدان در مواقع امکان و بیان لفظی اصل کلی حمایت از آزادی، دستکم به دنبال یافتن توازن در اینباره بودهاند. این همان چیزی است که از زمان روی کار آمدن ترامپ تغییر کرده است؛ ترامپ حتی وانمود به حمایت از آزادی هم نمیکند. اتفاقاً عاشقانه دیکتاتورهایی مانند کیم جونگاون، رهبر کره شمالی، و محمد بن سلمان ولیعهد سعودی (مشهور به MBS) را در آغوش کشیده است، و در عوض با اروپاییها و دیگر متحدان دموکراتیک آمریکا با تمسخر و تحقیر رفتار میکند.
«جیمی کارتر» (سوم از چپ) در دیدار با شاه ایران؛ حمایت عاشقانه واشینگتن از دیکتاتورها سابقهای طولانی دارد (+)
در همینباره بخوانید:
بیاعتنایی ترامپ به هنجارهای دموکراتیک منجر به شکلگیری یک «حس مشروعیت» فزاینده و خطرناک در میان دیکتاتورها در سراسر جهان شده است. به عنوان مثال، موضوع «یووِری موسِوِنی» رئیسجمهور اوگاندا را در نظر بگیرید [۱۳] . اوایل ماه اکتبر سال ۲۰۱۷ «نیکولاس اوپیو» یکی از وکلای برجسته حقوق بشر در اوگاندا ایمیلی نگرانکننده برای من [لری دایموند] ارسال کرد. اواخر ماه سپتامبر همان سال، سربازها وارد پارلمان شده و نمایندگانی را مورد ضربوجرح قرار داده بودند که مقابل یک اصلاحیه به شدت منفور بر قانون اساسی ایستادگی کرده بودند؛ اصلاحیهای که به موسونی (که تا آن زمان بیش از ۳۰ سال بود قدرت را در اختیار داشت) اجازه میداد تا پایان عمرش در قدرت باقی بماند. اوپیو نوشته بود: «به نظر من کل منطقه در یک رکود شدید دموکراتیک فرو رفته است و بخشی از دلیل این مسئله نیز سکوت پرسروصدای متحدان غربی کشورها منطقه است. قبلاً دولت [اوگاندا] نسبت به استفاده از این میزان (وحشیگری) و خشونت کمی بیمیل بود و اندکی شرم میکرد. اما این [شرم و حیا] اکنون کاملاً از بین رفته است.»
سران مستبد در سراسر جهان دارند همان پیامی را از سیاستهای ترامپ دریافت میکنند که موسونی شنیده است: نظارتهای آمریکا پایان یافته است و آنها میتوانند هر کاری را که اراده کنند، انجام بدهند، مشروط بر اینکه مستقیماً با آمریکا درنیفتند. «رودریگو دوتِرتِه» رئیسجمهور فیلیپین، مطمئناً این پیام را با جان و دل دریافت کرده بود، وقتی قاضی ارشد دیوان عالی این کشور را برکنار، دشمن اصلیاش در مجلس سنا را دستگیر، و خبرنگاران و دیگر منتقدان جنگش مثلاً علیه مواد مخدر را تهدید کرد؛ جنگی مرگبار که هم رقبای سیاسی و هم مردم بیگناه را به کام مرگ کشیده است. عبدالفتاح السیسی رئیسجمهور مصر نیز پس از رهایی از فشارهای آمریکا دست به سرکوب همهجانبه و وحشیانه هرگونه معارضه و مخالفت در کشورش زد و مصر را بیش از هر زمانی طی ۲۹ سال حکومت «مبارک» در خفقان فرو برد. محمد بن سلمان هم که به معنای واقعی کلمه مرتکب قتل شد، اما از زیر بار آن شانه خالی کرده است: با وجود آنکه اسناد افشا کردند ولیعهد سعودی دستور ترور وحشیانه و قطعهقطعه کردن بدن جمال خاشقجی، خبرنگار منتقد عربستانی، را در کنسولگری عربستان در استانبول در ماه اکتبر سال ۲۰۱۸ صادر کرده، این جنایت تقریباً هیچ عواقبی برای او نداشت.
جزئیاتی از قتل وحشیانه جمال خاشقجی، خبرنگار منتقد سعودی، به دستور محمد بن سلمان [دانلود]
در همینباره بخوانید:
›› آنچه باید درباره قتل جمال خاشقجی بدانید/ «مأموریت غیرممکن» ترامپ برای نجات شاهزاده جنایتکار
›› مسابقه کودککشی رژیم سعودی و رژیم صهیونیستی با سلاحهای آمریکا
به نام ترویج دموکراسی؛ لزوم راهاندازی مجدد پروژههای نفوذ
هیچ راهحل [مشخص و] فنیای برای مشکلات امروز ترویج دموکراسی وجود ندارد. این مشکلات بزرگ و عمیق هستند و در طول مدتهای مدید شکل گرفتهاند. راهحل آنها هم باید همینگونه [بزرگ و عمیق و بلندمدت] باشد. برای شروع، مقامات آمریکایی باید درک کنند که بار دیگر در یک رقابت جهانی بر سر ارزشها و ایدهها قرار گرفتهاند. هم حزب کمونیست چین و هم کرملین دارند در این رقابت، خودخواهانه و مجدانه میجنگند. تاکتیک اصلی کرملین نابود کردن این پیشفرض است که واقعیت میتواند عینی باشد، به علاوه اینکه ارزشها میتوانند جهانی باشند. اگر هیچ حقیقت عینیای وجود نداشته باشد و هیچ ارزش اخلاقی عمیقتری از خودِ قدرت نباشد، آنوقت بزرگترین دروغگوست که پیروز میشود. در طرف دیگر، مقامات چین مشغول بازی بلندمدتتری هستند: نفوذ در جوامع دموکراتیک و تضعیف آنها به آرامی از درون. این کشور در مقایسه با روسیه طیف گستردهتری از روشها و حجم بسیار بیشتری از منابع را دارد؛ که از جمله آنها شبکهای گسترده و یکپارچه از بازیگران حزبی، دولتی و روی کاغذ غیردولتی است.
در همینباره بخوانید:
›› زورآزمایی ایران و آمریکا در جنگ نرم/ ترامپ باید ایدئولوژی جوانان ایرانی را هدف بگیرد
›› عملیات رسانهای منافقین علیه دولت ترامپ/ «حشمت علوی» چگونه مقامات کاخ سفید را بازی داد؟
›› قیام رباتهای مجازی برای براندازی در ایران!
›› براندازی در ایران به سبک ترامپ: ایجاد نارضایتی با مشکلات محیط زیستی
›› براندازی در ایران به سبک ترامپ: ایجاد نارضایتی با پروپاگاندا
برای دفاع از دموکراسی مقابله با این عملیاتهای شرورانه و مستبدانهی اشاعه اطلاعات غلط، نفوذ اجتماعی و جنگ ایدئولوژیک [۱۴] ، حیاتی خواهد بود. دولتهای دموکراتیک باید این مقابله را با آموزش شهروندان و همینطور رسانههای جمعی، دانشگاهها، اندیشکدهها، کمپانیها، ادارههای محلی و جوامع مهاجر خود در مورد خطرات این عملیاتهای نفوذ مستبدانه و همچنین لزوم ایجاد «هوشیاریِ سازنده» آغاز کنند. این اصطلاح در گزارش سال ۲۰۱۸ گروهی از کارشناسان مسائل چین تحت عنوان «نفوذ چین و منافع آمریکا [۱۵] » استفاده شده بود که به دعوت مؤسسه هوور [اندیشکدهای که دایموند عضو ارشد آن است] و «انجمن آسیا» با ویراستاری من [لری دایموند] و «اورویل شل» نوشته شد. واکنشها [به عملیاتهای نفوذ چین و روسیه] باید «سازنده» باشد به این معنا که باید از واکنش بیش از حد یا قومیتگرایی اجتناب و تلاش شود تا حد ممکن ارزشهای دموکراتیک مطرح گردد. در عین حال، در این واکنشها باید درباره درک و بررسی اقدامات گسترده چین و روسیه برای اِعمال نفوذ «هوشیارانه» عمل کرد. بنابراین جوامع دموکراتیک باید روی شفافیت بالا در همه تبادلها، کمکهزینهها، قراردادها و سایر تعاملات سازمانی با چین و روسیه اصرار کنند. همچنین نظامهای دموکراتیک باید در روابط خود با این کشورها بیش از پیش خواستار دوطرفه بودن این رابطه شوند: به عنوان مثال، نباید به خبرنگارها و رسانههای مثلاً مستقلِ این غولهای مستبد اجازه داد تا دسترسی نامحدود به جوامع ما داشته باشند، در حالی که خبرنگاران ما در این کشورها فعالیتهایشان به شدت محدود میشود یا اصلاً ویزا دریافت نمیکنند، و فضای خبری چین و روسیه نیز کاملاً روی شبکههای خبری ما بسته است. نظامها و نهادهای دموکراتیک مانند دانشگاهها و اندیشکدهها همچنین باید در اشتراک اطلاعات و مقابله با تاکتیکهای تفرقه بینداز و حکومت کن، همکاری نزدیکتری با یکدیگر داشته باشند.
علاوه بر اینها آمریکا باید دوباره حضور خود در (و شناخت خود درباره) کشورهایی را احیا کند که در خط مقدم جنگ با دولتهای مستبد بر سر نفوذ در قلبها و مغزها هستند. این یعنی گسترش چشمگیر برنامههایی مانند برنامه تبادل شهروند «فولبرایت» (که دولت ترامپ بارها پیشنهاد حذف آنها را داده است)، بورسیههای پژوهشی «بورِن» که حامی دانشجویان آمریکاییای است که دارند زبانهای مهم را در خارج از کشور میآموزند، و سایر برنامههای وزارت خارجه که آمریکاییها را برای زندگی، کار، تدریس، اجرا[ی نمایش یا برنامه] و تحصیل به خارج از کشور میفرستند. واشینگتن همچنین باید دوباره میزبانی از شهروندان این کشورها را از سر بگیرد؛ مثلاً خبرنگاران، کارشناسان سیاسی، رهبران جامعه مدنی، نمایندگان منتخب [مثلاً اعضای پارلمان] و مقامات دولتی این کشورها را برای شراکت و شرکت در برنامههای آموزشی به آمریکا بیاورد. الآن دقیقاً بدترین زمان برای آن است که آمریکا سر در گریبان خودش ببرد و با این ادعا که باید روی مشکلات خودش تمرکز کند، درهایش را روی خارجیها ببندد.
اغتشاشات سالهای ۸۸ و ۹۶ در ایران از جمله موارد دخالت سازمانهای براندازی نرم آمریکا در ایران بودند (+)
در همینباره بخوانید:
آمریکا برای مقابله با ماشین پروپاگاندای جهانی چین و روسیه نیازمند راهاندازی مجدد و گسترش چشمگیر اقدامات خودش در زمینه دیپلماسی عمومی است. چین جسورانه به دنبال کنترل روایت بینالمللی درباره خودش، اهدافش و مدل حکومتش است [۱۶] . روسیه هم دارد روایت خودش را پخش میکند (تبلیغ روسیه و پوتین به عنوان مدافعان ارزشهای سنتی مسیحی در عصر حقوق همجنسگرایان، فمنیسم و تکثرگرایی فرهنگی) و همچنین به طور کلی دموکراسی را تحقیر مینماید و درباره آمریکا دروغهای آشکار میگوید. واشینگتن برای واکنش به این اقدامات باید عملیاتهای اطلاعاتی خودش را انجام بدهد که هم منعکسکننده ارزشهای آمریکا باشند و هم متناسب با بافت [جوامع] محلی و هم بتوانند سریعاً روی مردم تأثیر بگذارند. این کشور همزمان باید نبرد بلندمدتتری را برای ترویج ارزشها، ایدهها، شناخت و تجربیات شهروندان در جوامع آزاد آغاز کند. باید برای دور زدن محدودیتهای اینترنتی و نفوذ در سازوکارهای نظامهای استبدادی از روشهای خلاقانه استفاده کند؛ به عنوان مثال، توزیع متنها و فیلمهای رواجدهنده دموکراسی به زبانهای محلی از طریق درایوهای یواسبی. همچنین باید ابزارهای جدیدی بسازد که به مردم در جوامع استبدادی کمک کنند تا به شکل ایمن و مخفیانه روشهای سانسور و کنترل اینترنت را دور بزنند.
در همینباره بخوانید:
›› ایران آمریکا را در «جنگ سیاسی» عراق و سوریه شکست داده است
آمریکا قبلاً یک ابزار خوب برای شرکت در اینگونه جنگها بر سر اطلاعات و ایدهها داشت: «آژانس اطلاعات آمریکا [۱۷] ». با این حال این آژانس سال ۱۹۹۹ به موجب معاملهای میان دولت کلینتون با سناتور «جسی هِلمز» نماینده کارولینای شمالی تعطیل شد؛ هلمز یک جمهوریخواه محافظهکار بود که میخواست تعاملات خارجی آمریکا را کاهش دهد. دولت کلینتون به منظور جلوگیری از قطع ردیفهای دیگر بودجه آمریکا در حوزه تعاملات جهانی بر خلاف میل خود موافقت کرد تا آژانس اطلاعات آمریکا را تعطیل کند. بودجه و عملیاتهای این آژانس به وزارت خارجه منتقل شدند (اگرچه هرگز کارآمدی گذشته را نداشتند) و به این ترتیب یک ابزار مهم برای ترویج دموکراسی به شدت آسیب دید. سال ۲۰۱۶ دولت اوباما «مرکز تعاملات جهانی» را تأسیس کرد، گروهی درون وزارت خارجه با مسئولیت مبارزه با پروپاگاندا و اطلاعات غلط خارجی. با این حال، «رکس تیلرسون» وزیر خارجه اول و نگونبخت ترامپ [که اخراج شد] منابع تخصیص داده شده به این مرکز را خرج نکرد. این طرح تازه الآن دارد شتاب میگیرد، تحت مدیریت وزیر خارجه جدید ترامپ یعنی مایک پمپئو که اهمیت آن را درک میکند.
در همینباره بخوانید:
›› تیلرسون بعد از اخراجش نفس راحتی میکشد/ «پمپئو» متحد ترامپ در خروج از برجام است
آنچه اکنون آمریکا نیاز دارد صرفاً یک برنامه واحد نیست، بلکه یک آژانس اطلاعاتی با حضور دائمی متخصصان اطلاعاتیِ زبردست و خلاق از لحاظ فنی نیاز دارد، به قول «جیمز کلپر» مدیر سابق اطلاعات ملی آمریکا، یک «آژانس اطلاعات آمریکا با دوپینگ [۱۸] .» هدف از احیای آژانس اطلاعات آمریکا یک-هیچ جلو افتادن از چین و روسیه در بازی اطلاعات غلط نیست، بلکه این آژانس (همراه با «آژانس رسانههای جهانی» که نظارت بر شبکههای خارجی مستقل آمریکا از جمله «صدای آمریکا» و «رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی» را به عهده دارد) باید ناظر بر اجرای این کلام «ادوارد مارو» خبرنگار مشهور و مدیر آژانس اطلاعات آمریکا در دوره ریاستجمهوری جان اف. کندی باشد: «بهترین پروپاگاندا حقیقت و بدترین پروپاگاندا دروغ است.» و حقیقت این است که مردم ترجیح میدهند در آزادی زندگی کنند. مؤثرترین روش برای مقابله با تبلیغات چین و روسیه، نمایش حقیقت درباره شیوه حکومت در این دو کشور غولپیکر است. این واقعیتها و تحلیلها سپس باید به شکل گسترده و خلاقانه در داخل چین، روسیه، سایر جوامع بسته و همچنین در جوامع بازتری پخش شوند که در نتیجه عملیاتهای تبلیغاتی چین و روسیه دیگر تصویری کامل و واقعی از ماهیت این رژیمها دریافت نمیکنند.
در نهایت، اگر آمریکا میخواهد در نبرد جهانی برای دموکراسی پیروز شود باید از خانه شروع کند. مردم سراسر جهان باید بار دیگر آمریکا را به عنوان نظامی دموکراتیک ببینند که ارزش تقلید کردن را دارد. اما این اتفاق نخواهد افتاد، اگر کنگره همچنان در بنبست به سر ببرد، اگر جامعه آمریکا به اردوگاههای سیاسی در جنگ با یکدیگر تقسیم شود، اگر تبلیغات انتخاباتی همچنان غرق در «پولهای تاریک» باقی بماند، اگر دو حزب علناً حوزههای انتخاباتی را به منظور دستیابی به منافع حداکثری حزبی دستکاری کنند، و اگر یکی از احزاب سیاسی [یعنی حزب جمهوریخواه] به تلاش بیامان برای سرکوب آرای اقلیتهای نژادی و قومی مشهور باشد [۱۹] .
در همینباره بخوانید:
›› «پولهای تاریکی» که تکلیف انتخابات آمریکا را روشن میکنند
الگوی آمریکایی؛ چراغ دموکراسی که به خانه رواست...
این اولین باری نیست که آزادی جهان مورد تهدید قرار گرفته است. سال ۱۹۴۶ زمانی که جنگ سرد داشت پدیدار میشد، «جورج کِنان» دیپلمات آمریکایی [و معاون سفیر آمریکا در اتحاد جماهیر شوروی] پیام معروف خود را که گاهی «تلگرام طولانی [۲۰] » (رسماً «منشأهای رفتار شوروی [۲۱] ») نامیده میشود، از سفارت آمریکا در مسکو ارسال کرد. کنان به دولت آمریکا اصرار کرده بود تا ماهیت گسترده خطر استبداد را درک کند، عزم نظامی عمومی و ظرفیتهای نظامهای دموکراتیک را برای مقابله و بازدارندگی علیه جاهطلبیهای استبدادی تقویت نماید، و هر کاری را که میتواند برای ایجاد جدایی میان حاکمان فاسد مستبد با مردم تحت حکومت آنها انجام دهد.
تبلیغات ترامپ برای ریاستجمهوری ۲۰۲۰: آمریکا قبل از نجات دنیا باید دموکراسی خودش را از خطر افراطی مانند ترامپ نجات دهد (+)
اما کنان یک چیز دیگر را هم درک کرده بود: بزرگترین سرمایه آمریکا، دموکراسی آن است و این کشور باید «شجاعت و اعتمادبهنفس» آن را پیدا کند که به عقایدش پایبند بماند و از «شبیه شدن به آنهایی که دارد علیهشان مقابله میکند» اجتناب نماید. کنان توصیه کرده بود: «هر اقدام شجاعانه و قاطعانهای برای حل مشکلات داخلی جامعه خودمان... مصداق یک پیروزی دیپلماتیک علیه مسکو است که ارزش هزار پیام دیپلماتیک و یادداشت تفاهم را دارد.»
امروز و در حالی که آمریکا دیگر تنها با یک رقیب مستبد و مصمم [یعنی شوروی] مواجه نیست، بلکه با دو رقیب [منظور، روسیه و چین] طرف است، مشاورههای کنان ارزش یادآوری مجدد را دارند. آمریکا اکنون در لبه پرتگاه قرار گرفته و در دورهای به سر میبرد که در آن آزادی و دموکراسی در بوته آزمایش قرار خواهند گرفت. این کشور، در میان شبکه گسترده اتحادها و سازمانها در جهان، همچنان تنها دموکراسی غیرقابلچشمپوشی [و حیاتی برای دنیا] است. اکنون بیشتر از هر زمان دیگری سرنوشت دموکراسی آمریکا با مبارزه جهانی برای آزادی گره خورده است. پیروزی در این مبارزه در گرو اقدام آمریکاییها به احیای کیفیت نظام دموکراتیک خودشان و اعتقادشان به ارزش و وعدههای این نظام است.